گاه نوشته های دریا کمایی

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

مهم نیست

شبها میخوابم. انگار معجزه ایی رخ داده است. شاید اعجاز این بی تفاوتی های از روی عمد است.

دیر فهمیدم!

اما آخرش فهمیدم که در انتها  قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد.

به چند چیز ساده بسنده کرده ام

و به بقیه چیزها یک" مهم نیست " گفته ام.

مهم نیست و مهم نیست و مهم نیست که خیلی چیزها سر جای خودشان نیست.

اصلا هم شاید تصور من است که آنها سر جای خودشان نیستند.

چه کسی جای دقیق همه چیز را میداند؟

حتی مامان هم جای زردچوبه هایی را که برایش خریده ام یادش نمی آید.

خیلی ها هم هر روز به خدا شکایت می کنند که این چه وضعی ست ! هیچ  چیز سرجای خودش نیست.

و من دوباره همان سوال را می پرسم: چه کسی جای دقیق همه چیز را می داند؟

به گمانم باید از این سوال هم صرف نظر کرد فقط کار را برای خودم سخت تر میکنم. استفاده از قانون" مهم نیست" بهتر جواب میدهد.

وقتی زیاد سوال می پرسی به جوابی نمیرسی باید ساکت و خاموش باشی تا شاید صدایی یا ندایی از عالمی دیگر برسد یک جور امداد غیبی.

به این نتیجه رسیده ام زیاد سوال پرسیدن فقط کار را دشوار تر میکند شاید به این هم دیر رسیده ام.

حمایت اجتماعی خارج از خانواده نزدیک

"هر ورقی که میخوانم و بر دانشم افزوده می شود کمی آرامتر می شوم و  پذیرشم نسبت به رویدادهای زندگی بیشتر می شود". 

م.ک


 امروز داشتم درمورد انعطاف پذیری که یکی از چهار فرض اصلی دیدگاه رشد هست مطلبی از کتاب روانشناسی رشد نوشته "لورا برک "میخواندم(کسانی که در دانشگاه روانشناسی خوانده اند با این کتاب به خوبی اشنایی دارند)

چهار عامل از فرد در برابر عواقب زیانبار رویدادهای استرس زای زندگی ، محافظت می کند.(این چهار عامل روی انعطاف پذیری فرد در مواجهه با رویداد استرس زا نقش مهمی داند)

 1) خصوصیات شخصی

2) رابطه صمیمانه با والدین

3) حمایت اجتماعی خارج از خانواده نزدیک

4) امکانات و فرصت های جامعه


موضوع صحبتم مورد سوم هست اینکه ما  به طور نامحسوسچقدر روی دیگران میتوانیم تاثیر بگذاریم.

در نقش خاله، عمه، دایی ، عمو و حتی دختر خاله یا پسر خاله ، بستگان ، دوستان وغیره.

همین مورد سوم یک حس مسئولیت پذیری بیشتری در من ایجاد کرد. نه اینکه قبلا به این موضوع فکر نکرده بوده باشم، اما وقتی اهمیت و نقش خودم و قدرت تاثیر کارهایم بر زندگی دیگران ،برایم محرز می شود بار مسئولیت سنگین تری را روی شانه هایم احساس میکنم.

داستان زندگی افرادی که از طریق حمایت های اجتماعی اقوامشان توانسته اند به مسیر متفاوتی از کسانی که با آنها شرایط یکسان داشتند، برسند.


اگر میخواهیم انسانی مفید و تاثیرگذار باشیم از همین جاهای کوچک می توانیم به ایفای مسئولیت بپردازم :)